جدول جو
جدول جو

معنی غنجه آب - جستجوی لغت در جدول جو

غنجه آب
(غُ جَ / جِ یِ)
حباب آب. (غیاث اللغات). غنچۀ آب. رجوع به همین ترکیب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غُ چَ / چِ یِ)
حباب. (فرهنگ رشیدی). کنایه از حباب. (انجمن آرا). حباب آب. (آنندراج). کنایه از حباب است و آن شیشه مانندهایی باشد که دروقت باریدن باران در روی آب بهم زنند. (برهان قاطع). غنجۀ آب. حبابه. سوارک. کوپله. غوزه. غوزۀ آب
لغت نامه دهخدا
(غُ چَ /چِ لَ)
آنکه دهان وی تنگ و لبانش فراهم آمده بسان غنچه باشد. لقب محبوب و معشوق:
ای سرو غنچه لب ز گلستان کیستی
و ای ماه روزوش ز شبستان کیستی ؟
خاقانی.
عنوان بود نمک چش مکتوب سربمهر
زآن غنچه لب وظیفۀ من یک سخن بس است.
صائب (از بهار عجم).
مینای غنچه پر ز شراب تبسم است
امشب کدام غنچه لب از گلستان گذشت.
شوکت (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / رِ یِ)
موج آب. کوهۀ آب. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). خیزآب. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
دوغاب رقیق گچ که پنبه آغشته بدان را بر روی گچ دیوار و سقف کشند تا سفید و هموار و تازه گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنچه لب
تصویر غنچه لب
آنکه دهانش تنگ و لبانش بسان غنچه فراهم آمده، معشوق محبوب
فرهنگ لغت هوشیار
آشی که از گندم پوست گرفته پزند
فرهنگ گویش مازندرانی